دو ماهگی قند نباتم
روزشمار رشد عسلم به دو ماه رسید و موقع واکسن دوماهگی بود...
من از بیشتر از دو هفته قبل واسه اون روز ترس و استرس داشتم که نکنه بچه تب شدید یا خدای نکرده تشنج کنه و یا اگه خیلی بی تابی کنه چکار کنم؟!؟
این عکس واسه یه روز قبل از واکسنه
روزشمار رشد عسلم به دو ماه رسید و موقع واکسن دوماهگی بود...
من از بیشتر از دو هفته قبل واسه اون روز ترس و استرس داشتم که نکنه بچه تب شدید یا خدای نکرده تشنج کنه و یا اگه خیلی بی تابی کنه چکار کنم؟!؟
این عکس واسه یه روز قبل از واکسنه
روز چهارشنبه 19مهر ماه آرتین جون رو بردیم واسه واکسن. دو تا تزریق توی رون پا که سمت راستی واکسن سه گانه و سمت چپی هم هپاتیت B بود. یه قطره خوراکی فلج اطفال هم بود. موقع تزریق یه کم گریه کرد ولی زود آروم شد. اما درست سه ساعت بعد از اون با وجودیکه قطره استامینوفن هم خورده بود چنان گریه هایی می کرد و ضجه هایی می کشید که منم بغض کرده بودم و داشت گریه ام می گرفت...
از طرفی سعی می کردم خونسردی و آرامش خودم رو حفظ کنم که بچه هم از من آرامش بگیره. خلاصه آرتین از بغل من به بغل مامان نانا و از بغل ایشون به بغل من اومد و به هر قیمتی که شده بهش شیر دادم تا خوابش برد.
بعدشم یه کم تب کرد ولی دیگه از گریه خبری نبود خدا رو شکر. اینم چند تا عکس از دو سه روز قبلش...
توی این عکسها آرتین برای اولین بار عروسکش رو با دستش گرفت و حرکتش داد.
از یه هفته قبل از تموم شدن دو ماهگیش هم از خودش صداهای مختلف درمیاره و تلاش میکنه اصوات و آوا ها رو به کار ببره. اولین آوا رو واسه شیر خواستن به کار برد و اونم این بود: اون گَه یا اون گِه ... اَ ... گَه ... اِ...
الان دیگه پسرم گردنش رو به طور کامل نگه میداره و خواب شبش هم خوب شده خدا رو شکر .