ضربان قلب
شنیدن ضربان قلب جوجو هم ماجرایی داشت...
وقتی جواب آزمایش بارداری رو به دکتر نشون دادم، تازه متوجه شدم که چرا پزشک آزمایشگاه متفکرانه ازم یه سری سئوال پرسید! میزان بتای خونم برای این مقطع زمانی پایین بود!
دکتر خواست روی تخت سونوگرافی دراز بکشم ولی متاسفانه از طریق سونو هم سن بارداری قابل تشخیص نبود! ضربان قلب هم همینطور و فقط یه ساک حاملگی دیده میشد...
شنیدن ضربان قلب جوجو هم ماجرایی داشت...
وقتی جواب آزمایش بارداری رو به دکتر نشون دادم، تازه متوجه شدم که چرا پزشک آزمایشگاه متفکرانه ازم یه سری سئوال پرسید! میزان بتای خونم برای این مقطع زمانی پایین بود!
دکتر خواست روی تخت سونوگرافی دراز بکشم ولی متاسفانه از طریق سونو هم سن بارداری قابل تشخیص نبود! ضربان قلب هم همینطور و فقط یه ساک حاملگی دیده میشد...
دکتر خواست که بیرون حتماً سونو بدم و دوباره تست میزان بتا نوشت. بغض عجیبی داشتم و بیش از حد نگران بودم. اون شب رو تا صبح اصلاً نخوابیدم. فردای اون روز بعد از اداره کلاس داشتم که کلاً بیخیال کلاس شدم و ترجیح دادم زودتر سونو انجام بدم. از بس زود رفته بودم واسه سونو 5-6 جای مختلف رفتیم ولی هنوز دکتراشون نیومده بودن. تا اینکه بالاخره یه جا رفتیم که دکترش بود. سونو رو انجام داد و گفت که سن بارداری حدود 5 هفته است!!! در صورتی که می بایست از 6 هفته گذشته باشه. ضربان قلب هم به دلیل سن کم بارداری قابل رویت نبود
البته این سن بارداری، کم بودن بتای خون رو توجیه می کرد ولی نبودن ضربان قلب...
بالاخره روز موعود فرا رسید. دکتر برای 18 دی ماه ، مجدداً سونو تجویز کرده بود...
هنگام سونو تمام وجودم گوش شده بود برای شنیدن حرفهای دکتر:
- خوب ! بچه ات که یه دونه است! سن بارداری هم 7 هفته و 2 روزه... اینم از ضربان قلبش...
خدایا شکرت! شکرت! و هزار بار شکر ....