آرتین و اولین سفر به شمال
چند روز بعد از تموم شدن یکسالگی گل پسرم، سه تایی رفتیم شمال؛ فرح آباد...
چند روز بعد از تموم شدن یکسالگی گل پسرم، سه تایی رفتیم شمال؛ فرح آباد...
دقیقا روز ٢٤ مرداد بود و آرتین جون یک سال و ٥ روزش بود .
توی راه اینقدر کلافه شده بود و دوست داشت راه بره که مجبور شدیم برای چند دقیقه توقف کنیم تا آقا آرتین یه کم راه بره و شیطونی کنه و هر از گاهی هم یه ناخنکی به آت و آشغالهایی که ملت فهیم لطف کرده بودند و در طبیعت رها کرده بودند بزنه....
آرتین جونم آب رو خیلی دوست داره و هر کسی بره حموم پشت در می شینه و گریه میکنه که منم ببر. برام جالب بود بدونم وفتی دریا رو می بینه چه عکس العملی نشون میده !؟!
اولش که رفتیم سمت دریا، وایساد و چند دقیقه ای به آب خیره شد. هرچی صداش میکردیم که بیاد جلو هیچ تاثیری نداشت. تا اینکه کم کم ارتباط برقرار کرد و اومد توی آب
و کم کم از موجهای دریا خوشش اومد و فکر میکرد کسی قصد داره باهاش شوخی و بازی کنه و هر موجی که میومد می خندید
بعد از کمی آب بازی آرتین جون و بابا جونش مشغول بازی با ماسه های ساحل شدند
آرتین جون زیادی حموم آفتاب گرفت و کلی بچه ام برنزه شد اما حاضر نبود کلاه سرش کنه و یا از دریا دل بکنه
آرتین در حال فرار از دست مامان و در آستانه زمین خوردن
از ماسه ها هم خیلی خوشش اومده بود و به نظرش جالب و خوشمزه میومدند و یه لحظه از غفلت ما استفاده کرد و ماسه خوردش
بعد از شستن دهنش با آبی که توی شیشه شیرش بود بابا بردش توی آب و دست و پاشو هم شست
ولی انگار هنوز مزه ماسه توی دهنش بود
اینجا آرتین محو تماشای بازی بچه هاست
و کم کم خسته شد
آرتین و بابا در قسمت عمیق در حال آب بازی
سفر جالبی بود و آرتین حسابی برنزه شد و واسه همین توی عکسهای تولدش که یه هفته بعد از این مسافرت برگزار شد بچه ام حسابی سبزه شده بود.