از شیر گرفتن آقا آرتین
١١ بهمن ماه،درست یک هفته مونده به ١٨ ماهگی آرتین جون، به شکل خیلی اتفاقی تصمیم گرفتم از شیر بگیرمش... البته از مدتها قبل تصمیم داشتم توی بهمن ماه اینکار رو انجام بدم ولی نه به اون زودی! میخواستم بعد از واکسن ١٨ ماهگیش از شیر بگیرمش. آخه شبا خیلی بیدار میشد و شیر میخورد و باعث میشد نه من راحت بخوابم نه خودش! بچه ام ٥ ماه اصلا قد نکشید فقط بخاطر اینکه درست و حسابی نمیخوابید و از طرفی غذا هم درست نمیخورد به هوای شیر...
روز جمعه بود. از صبح که آرتین جون بیدار شد،خواستم بهش صبحونه بدم نخورد،بهونه شیر رو گرفت. ناهار هم هیمنطور ! هی میچرخید و بازی میکرد و یه کم شیر میخورد! دیدم اینطوری نمیشه . بابا فرشاد گفت: مگه نمیخواستی از شیر بگیریش!؟! همین الان این کار رو بکن! . منم به سینه هام هفت دارو زدم. آرتین خورد و بدش اومد. رفت سراغ اون یکی دید اونم همونطوریه ریسک نکرد و دهن نزد. ولی بیتابی میکرد! دو سه شب اول خیلی اذیت کردو اذیت شد ولی بعد باهاش کنار اومد و راحت شدم.
پسرم الان مثل یه مرد میزارمش تو تختش و خودش بعد از یه کم بازیگوشی میخوابه... قربون شیر پسر خودم بشم الهی...
راستی اینم بگم که یکی دو ماه قبلش با صبر زرد امتحان کردم ولی در کمال ناباوری، آرتین خان انگار نه انگار، به راحتی شیر خورد و به روی خودشم نیاورد که یه مزه تلخ و زهرماری داره میخوره منم ناامید شده بودم...