تمام زندگی من آرتینتمام زندگی من آرتین، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

نی نی ناز من آرتین

جشن تولد شماره 1

بخاطر پراکندگی جغرافیایی فامیل و بخاطر اینکه مامان نانا و خاله های آرتین و دیگران مجبور نشن بیان تهران و برگردند، من و آرتین یه هفته قبل از تولدش رفتیم خوزستان و اونجا یه جشن تولد برگزار کردیم جای بابای آرتین جون هم خالی بود. مامان بزرگ مادری من و خاله و دختر خاله ام هم دعوت داشتند به اضافه چند تا از خاله های مهربونی که از فامیل بودند و آرتین رو خیلی دوست داشتند...   بخاطر پراکندگی جغرافیایی فامیل و بخاطر اینکه مامان نانا و خاله های آرتین و دیگران مجبور نشن بیان تهران و برگردند، من و آرتین یه هفته قبل از تولدش رفتیم خوزستان و اونجا یه جشن تولد برگزار کردیم جای بابای آرتین جون هم خالی بود. مامان بزرگ مادری من و خاله و دختر خال...
23 شهريور 1392

آقا آرتین خان یکساله

بالاخره گل پسرم یک ساله شد....   بالاخره گل پسرم یک ساله شد.... هزار ماشاء اله هم باهوشه و هم زبل!!! وقتی ١١ ماهش تموم شد برای اولین بار ١٣ قدم برداشت. آخه تا قبل از اون از دو قدم بیشتر نمی تونست راه بره و میخورد زمین. اما دقیقا ٢٠ تیرماه شروع به راه رفتن کرد و من شمردم:١ ٢ ٣ ٤ ٥ ٦ ٧ ٨ ٩ ١٠ ١١ ١٢ ١٣ اووووووووووو خورد زمین .... ولی باز پا شد و شروع کرد به راه رفتن اینبار مصمم تر از قبل. خلاصه اینکه راه رفتن رو دوست داره. اوایل وقتی میخورد زمین تا مبل یا میز چهاردست و پا میرفت و دستشو به میل یا میز میگرفت و وایمیستاد و دوباره راه می رفت تا مجددا بخوره زمین. ولی به محض اینکه یکساله شد دیگه خودش دستشو میزاشت روی زمین و...
23 شهريور 1392

آرتین و اولین سفر به شمال

چند روز بعد از تموم شدن یکسالگی گل پسرم، سه تایی رفتیم شمال؛ فرح آباد...     چند روز بعد از تموم شدن یکسالگی گل پسرم، سه تایی رفتیم شمال؛ فرح آباد... دقیقا روز ٢٤ مرداد بود و آرتین جون یک سال و ٥ روزش بود . توی راه اینقدر کلافه شده بود و دوست داشت راه بره که مجبور شدیم برای چند دقیقه توقف کنیم تا آقا آرتین یه کم راه بره و شیطونی کنه و هر از گاهی هم یه ناخنکی به آت و آشغالهایی که ملت فهیم لطف کرده بودند و در طبیعت رها کرده بودند بزنه.... آرتین جونم آب رو خیلی دوست داره و هر کسی بره حموم پشت در می شینه و گریه میکنه که منم ببر. برام جالب بود بدونم وفتی دریا رو می بینه چه عکس العملی نشون میده !؟! اولش ...
23 شهريور 1392

جشن تولد شماره 2 با تم زنبور

دومین جشن تولد یکسالگی آرتین جون با دو هفته تاخیر در تاریخ 1 شهریور با تم زنبوری در تهران برگزار شد . عکسها در ادامه مطلب   دومین جشن تولد یکسالگی آرتین جون با دو هفته تاخیر در تاریخ 1 شهریور با تم زنبوری در تهران برگزار شد . راستش  از دو ماه قبل درگیر انتخاب تم بودیم و میشه گفت یکی از سخت ترین کارها انتخاب تم بود تا اینکه تم زنبور را انتخاب کردیم و بعد از اون درگیر تهیه لباس و انتخاب شرکتی که تم رو سفارش بدیم.... خلاصه از توی نت یه مزون پیدا کردم و یه روز بعد از اداره آرتین جون رو که از مهد گرفتم دو  تایی رفتیم و لباسش رو خریدیم. بعد هم به این نتیجه رسیدم که خودم  کار طراحی و اجرای تم رو انجام ...
23 شهريور 1392

دلنوشته های یک مادر-3

تابستان بود که آمدی؛ رمضان بود. گذشت با همه هرم و گرمايش. پائيز رسيد و سوز؛ خزان برگریزان گذشت و سرمای زمستان زمهریر آغازی شد بر جدائی چند ساعته امان... تابستان بود که آمدی؛ رمضان بود. گذشت با همه هرم و گرمايش. پائيز رسيد و سوز؛ خزان برگریزان گذشت و سرمای زمستان زمهریر آغازی شد بر جدائی چند ساعته امان... ٦ ماهه بودی که به ناچار تو را چند ساعتی در روز تنها می گذاشتم و بر سرکارم حاضر می شدم. سخت بود و دلتنگی.... شتاب من برای بازگشت نزد تو و اشتیاق تو برای دیدن من. کمی بعد اما، بهار آمد و تو بهار عمرم،‌رویش اولین غنچه های عمرت را دیدی؛ امسال نوروز، به معنی واقعی نو بود و به سان سنوات گذشته تکراری نبود؛...
16 مرداد 1392

آرتین مامان 10 ماهه شد....

آرتین من  از فردا دیگه میتونه غذای سفره بخوره؛ ‌آخه ده ماهش تموم شد آرتین من  از فردا دیگه میتونه غذای سفره بخوره؛ ‌آخه ده ماهش تموم شد آرتین جون الان دیگه دستشو به میز، مبل و هر چیز دیگه ای میگیره و می ایسته و می تونه با نگه داشتن همونا راه بره   شیطونیهاش شروع شده و کشو ها رو باز می کنه و همه چیز رو ولو می کنه روی زمین براحتی بابا و مامان را تلفظ میکنه؛ دده ، گه گه ، اَم و آبه ارو اگه دلش بخواد خوب میگه :) اگه دختر بود شاید این شکلی میشد: اینم از طرز خوابیدنش: لطفاً مثل همیشه هزار ماشاءالله یادتون نره مرسی   ...
15 تير 1392

گل غلتون آرتین آقای 9 ماهه در شهر امیریه...

 این آقا آرتین ما از طرف جد پدری به  شهر امیریه میرسه و ٩ ماهگی آرتین جون دقیقاً مصادف بود با ششمین جشنواره گل غلطان نوزادان در شهر امیریه دامغان...    این آقا آرتین ما از طرف جد پدری به  شهر امیریه میرسه و ٩ ماهگی آرتین جون دقیقاً مصادف بود با ششمین جشنواره گل غلطان نوزادان در شهر امیریه دامغان که امسال روزهای ١٨ تا ٢٠ اردیبهشت برگزار شد . ما هم روز ١٩ اردیبهشت که آرتین جون ٩ ماهش تموم شد اونجا بودیم. اول از همه در مورد این آیین بگم که با قدمتی ٣٠٠ ساله ، جز آثار معنوی ثبت ملی شده هستش و فقط هم احتصاص به همین شهر داره که هر ساله در اردیبهشت ماه برگزار میشه و طی این مراسم نوزادانی که در اولین بها...
13 خرداد 1392

آرتین 8 ماهه . اولین سیزده بدر زندگی...

١٣ بدر امسال آرتین جون حدود ٨ ماهه بود؛ دقیقتر بگم ٦ روز مونده بود تا هشت ماهش تموم بشه. خداییش امسال با وجود آرتین ١٣بدر یه صفای دیگه داشت... ١٣ بدر امسال آرتین جون حدود ٨ ماهه بود؛ دقیقتر بگم ٦ روز مونده بود تا هشت ماهش تموم بشه. خداییش امسال با وجود آرتین ١٣بدر یه صفای دیگه داشت... آرتین و بابا: آرتین در حال سبزه گره زدن در غروب ١٣ فروردین: اما از رشد و پیشرفت پسر گلم بگم که هزار ماشاءالله تو این یه ماه ، کلی تغییر کرده: ٢٢ اسفند برای اولین بار با روروئک به سمت جلو حرکت کرد ٢٣ اسفند برای اولین بار سینه خیز به طرف عقب رفت ٢٤ اسفند برای اولین بار در حالت سینه خیز زانوهاشو صاف کرد و کف پاشو...
1 ارديبهشت 1392

آرتین و اداره مامان

آرتین جون روز هفتم فروردین ٩٢ برای اولین بار به محل کار مامان سرور رفت... آرتین جون روز هفتم فروردین ٩٢ برای اولین بار به محل کار مامان سرور رفت... پسر گلم اینقدر خوش اخلاق و مهربون بود که همه همکارای مامان دوستش داشتند و باهاش بازی می کردن. تازه آرینا جون دختر همکار مامان هم بود که واسه آرتین نقاشی میکشید. و دقیقاً زمانی که مامان میخواست به اتاق مدیرکل بره، پسرم آروم خوابید تا مامانش برگشت همچنان خواب بود: ...
11 فروردين 1392