تمام زندگی من آرتینتمام زندگی من آرتین، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

نی نی ناز من آرتین

دومین مهمونی مامانای نی نی سایت

بعد از گذشت نزدیک به دو ماه از دیدار اول نی نی ها، قرار بعدی روز دوشنبه 11 دی ماه خونه خاله الهام عزیز بود. ایندفعه 4 تا نی نی شیرین عسل بودند که بر خلاف بار قبل، واسه هم جالب بودند و به هم نگاه میکردند چقدر هم کاراشون و حرکاتشون به هم شبیه بود... از سمت راست: ارشان جون - پارسا جون- آرتین جون و هویاد جون بقیه عکسها و توجهشون به هم رو توی ادامه مطلب ببینید لطفاً... بعد از گذشت نزدیک به دو ماه از دیدار اول نی نی ها، قرار بعدی روز دوشنبه 11 دی ماه خونه خاله الهام عزیز بود. ایندفعه 4 تا نی نی شیرین عسل بودند که بر خلاف بار قبل، واسه هم جالب بودند و به هم نگاه میکردند چقدر هم کاراشون و حرکاتشون به هم شبیه بود... از سمت ...
16 دی 1391

اولین یلدای شازده کوچولوی ما

امسال یلدا متفاوت تر از همیشه بود...  تفاوت اول اینکه برخلاف رسم هر ساله، خونه پدر و مادر همسرم جمع نشدیم چون اونا خونه پدر خانم عمو فرهادِ آرتین جون میرفتند که رسم بردن میوه و آجیل رو برای عروس جدید به جا بیارن و ما هم رفتیم خونه عمو حمید من. مهمونی یلدای امسال با یه اکیپ جوون برگزار شد که تفریح و شادی خاص خودش رو داشت. تفاوت دوم و مهمتر از اولی اینکه امسال یه شیرینی بزرگ همرامون بود و اونم کسی نبود بجز آرتین جون. آرتین هم ماشاءالله مثل همیشه با لبخند ما رو همراهی میکرد و چند بار هم موقع ورق بازی روی پای مامان نشست و به مامان کمک کرد تا تیم خانمها بالاخره با اختلاف امتیاز بالا تیم آقایون رو برد...   ...
12 دی 1391

جشن 4 ماهگی آرتین جون

روزهای پایانی ماه چهارم زندگی آرتین جون با نهمین سالگرد عقد ما مصادف شد. از طرفی هم چون چهارماهگی واکسن داشت، تصمیم گرفتیم چند روز قبل تر برای ٤ ماهگی پسر یکی یک دونه ام یه جشن کوچیک سه نفره بگیریم... ادامه مطلب هم داره   روزهای پایانی ماه چهارم زندگی آرتین جون با نهمین سالگرد عقد ما مصادف شد. از طرفی هم چون چهارماهگی واکسن داشت، تصمیم گرفتیم چند روز قبل تر برای ٤ ماهگی پسر یکی یک دونه ام یه جشن کوچیک سه نفره بگیریم...   پسرم الان دیگه نسبت به صداها عکس العمل کامل داره یعنی حتی موقع شیرخوردن اگه صدایی بشنوه به طرف صدا برمیگرده. وقتی میخنده و میخوام ازش عکس بگیرم به محض اینکه ...
18 آذر 1391

نذر بعدی مامان نانا

وقتی آرتین متولد شد، خبر تولدش رو به خانواده که توی سالن انتظار نشسته بودند اعلام کردند ولی هر چی منتظر شدند که نی نی رو بیارن نشون بدن، خبری نشد. همه پر از استرس، هیجان و نگرانی، چشم به در اتاق نوزادان بودند و با هر باز و بسته شدنی از جای خودشون نیم خیز میشدند. تا اینکه طاقت ها تاق شد و مجبور شدند برن بخش نوزادان خبر بگیرند. پرسنل اون بخش هم که ظاهرا از مراجعات مکرر خانواده و بستگان نوزادان خسته و کلافه بودند، خیلی سریع و بدون توضیح اضافه ای قفط به گفتن جمله: "نوزاد شما مشکل داره و زیر اکسیژنه!!!" بسنده کرده بودند... وقتی آرتین متولد شد، خبر تولدش رو به خانواده که توی سالن انتظار نشسته بودند اعلام کردند ولی هر چی منتظر شدند که نی نی رو ب...
13 آذر 1391

90 روز گذشت و آرتینم سه ماهه شد...

هزار ماشاء الله به پسرم! سه ماهگیش رسید و پسر خوب و خوش اخلاق و خندونیه. خدا رو شکر هم خوب وزن گرفت هم خوب قد کشید و هم دور سرش به همون نسبت رشد کرد. بقیه اش رو توی ادامه مطلب نوشتم... هزار ماشاء الله به پسرم! سه ماهگیش رسید و پسر خوب و خوش اخلاق و خندونیه. خدا رو شکر هم خوب وزن گرفت هم خوب قد کشید و هم دور سرش به همون نسبت رشد کرد. تنها چیزی که هست اینه که هنوز به شدت بالا میاره و اینکه داره کچل میشه. هر روز کلی مو روی بالشش پیدا میکنم و سرش هی داره خالی تر و خالی تر میشه فقط یه روز مونده بود به اتمام سه ماهگیش (یعنی 1391/8/18) که برای اولین بار با صدا خندید!!! خیلی جالب و لذت بخش ...
30 آبان 1391

مهمونی مامانای نی نی سایت

سه شنبه 23 آبان ماه با دو تا از دوستان نی نی سایتی یعنی خاله سحر و خاله الهام قرار گذاشتیم همدیگه ارو ببینیم تا نی نی هامون که همسن هستند با هم دوست شند و ان شاء الله با هم بزرگ بشند. البته خاله مهرآسا هم قرار بود بیاد که توی ترافیک موند و متاسفانه برگشت چون دیر میرسید. اینم یه عکس از آرتین و دوست جوناش: به ترتیب آرتین من- ارشان جون نی نی خاله سحر عزیز- هویاد جون نی نی خاله الهام مهربون اینجا آرتین جون نیمه خوابه، ارشان جون بیدار و سرحال و هویاد جون هم خواب خواب بودش..   ...
30 آبان 1391

شیرین کاری جدید آرتین خان!

آرتین جان مامان دو ماهش که تموم شد دیگه مثل قبل یکجا و بی تحرک نیمخوابید. گل پسرم یاد گرفته بود توی خواب غلت بزنه و دیگه نمیشد روی کاناپه یا تختخواب بدون حصار رهاش کرد. اینم اولین باری که دیدم از رختخوابش خارج شده ...   اینقدر از دیدن این حالت خوابیدنش ذوق کردم که نگو و نپرس. ماشاء الله پسرم داره بزرگ میشه ... ...
29 آبان 1391

آرتین در آستانه سه ماهگی

گل پسرم کم کم داره ماه سوم عمرش رو پشت سر میزاره و بزرگ و بزرگتر میشه . هر روز که میگذره هزار ماشاءالله شیرین تر و دوست داشتنی تر میشه و به همون اندازه هم عشق و علاقه من و باباش نسبت بهش بیشتر. گل پسرم کم کم داره ماه سوم عمرش رو پشت سر میزاره و بزرگ و بزرگتر میشه . هر روز که میگذره هزار ماشاءالله شیرین تر و دوست داشتنی تر میشه و به همون اندازه هم عشق و علاقه من و باباش نسبت بهش بیشتر. الان دیگه پسرم سرش رو کامل به اینور و اونور می چرخونه و گاهی اینکار رو به حالت ورزش انجام میده مخصوصاً زمانی که  حالت لمیده روی پا میزارمش جوری که سرش روی زانو باشه هی سرش رو به اینور و اونور می چرخونه کارش هم جالبه و هم خنده دار. ...
29 آبان 1391

حمام کردن قند عسلی...

آرتین جونم از بدو تولد توی حمام اصلاً گریه نمیکرد. یه جورایی نگار از آب خوشش میومد که حتی موقع شستن پی پیش هم اعتراضی نمیکرد. الانم با وجودیکه اولش که توی وان میزارمش یه کم می ترسه ولی اصلاً گریه نمیکنه و تمام مدتی که آب میریزم روی بدنش فقط خیلی جدی زل میزنه توی چشام و هیجی نمیگه. مگر اینکه کلی واسش شکلک و ادا دربیارم و کلی قربون صدقه اش برم که آقا افتخار خندیدن بدن وگرنه کلا توی حموم شوخی نداره عکسهای حمومش رو لطفاً توی ادامه مطلب ببینید...   آرتین جونم از بدو تولد توی حمام اصلاً گریه نمیکرد. یه جورایی نگار از آب خوشش میومد که حتی موقع شستن پی پیش هم اعتراضی نمیکرد. الانم با وجودیکه اولش که توی وان میزارمش یه کم می ترسه ...
29 آبان 1391